نبیله جعفر در مقالهای که در روزنامه گاردین به چاپ رسیده است، میپرسد چه چیزی زنان غربی را جذب خشونت جهادی داعش میکند؟ وی که ماهها با «خواهران» بریتانیایی و آمریکایی، پیش و پس از سفرشان به سوریه، گفتگو کرده، به این موضوع که چطور آنها وعده زندگی در یک جامعه «بی نقص» و زندگی چون بیوه شهید را پذیرفتهاند، میپردازد.
کرن در اتاق یک هتل در استانبول نشسته و با خودش بر سر تصمیمی دشوار درگیر است. حدود سه هزار و پانصد دلار صرف بلیت رفت و برگشت از آمریکا کرده؛ هنگام خرید بلیت، میدانست که برگشتی در کار نخواهد بود، و بلیت برگشت فقط برای ظاهرسازی است. تلفنش پر از پیامکهای یک پیکارجوی داعش با نام مستعار ابو محمد است. پیامهایی مملو از وعدههایی برای آینده؛ اما کرن احساس میکند یک جای کار درست نیست.
کرن با این پیکارجوی داعش در شبکههای اجتماعی آشنا شده بود. ابتدا با ارتباط از طریق توییتر و «Ask.fm» و بعد با استفاده از نرم افزارهای با قابلیت رمز گذاری پیام چون «Kik»، «Surespot» و «Telegram». در ارتباطات شبکههای اجتماعی همیشه گونه ای ترس وجود دارد. هویت هیچ کس روشن نیست. اما کرن فکر می کرد جانب احتیاط را رعایت کرده. او تازه از دبیرستان فارغ التحصیل شده بود. دختری تنها که به سریال «پیشتازان فضا» و برنامه های کامپیوتری علاقه مند است.
کرن یک سال پیش از این سفر با دنبال کردن اخبار تصمیم به آموختن بیشتر در باره مذاهب گرفت و دین خود را به اسلام تغییر داد. او ظاهرا تحت تاثیر اصالت داعش قرار گرفته بود. والدین مسیحی اش نگران بودند که حضور او در خیابان با حجاب برایش دردسر ساز شود. کرن هدف اصلی خود را از والدینش پنهان نگاه داشته بود.
شناسههای متعددی در فضای مجازی با اسامی مستعار داشت، ولی بیشتر از «ام خالد» استفاده میکرد. اسمش را از نام «خالد بن ولید» فرمانده نظامی صدر اسلام که به «شمشیر کشیده خدا» معروف بود گرفته بود. «ام خالد» همچنین نام روستایی در مناطق فلسطینی بود که در سال ۱۹۴۸ تخلیه و توسط اسراییل اشغال شد.
کرن وقتی برای سفر به سوریه برنامه ریزی میکرد، از ابو محمد خواست او را با دیگر زنانی که به داعش پیوستهاند در تماس بگذارد. ابو محمد ابتدا قول داد چنین کند، اما بعد بهانه پشت بهانه آورد. این نکتهای بود که کرن را ناخشنود کرد.
افرادی که کرن با آنها در فضای مجازی در ارتباط بود، میگفتند مسائل با ورود به سوریه سختتر و خطرناکتر میشود؛ اما اوضاع در خانه هم برای کرن آسان نبود. با امید به این که اوضاع بهتر شود، راهی استانبول شده بود.
بعدها، کرن دوست نداشت در مورد وعده هایی که ابو محمد به او داده بود صحبت کند. خجالت میکشید که دیگران متوجه شوند چقدر ساده و خام بوده است. ابو محمد از او خواسته بود از استانبول سوار اتوبوس شود و مسیری ۱۸ ساعته را برای رسیدن به «اورفه» طی کند.
مسیر خطرناک بود و او جزییات زیادی جز این نمیدانست که ابو محمد از آن جا، او را به منطقه تحت کنترل داعش خواهد برد. ابو محمد که پیامکهای اخیرش حالتی جنسی گرفته بود، برای کرن نوشته بود تا ازدواج شان تنها ۲۴ ساعت مانده است.
کرن بر خلاف دیگر دخترهایی که با پیکارجویان در شبکههای اجتماعی لاس میزنند، هرگز علاقهای به این کارها نداشت. برایش مهم بود زن خوبی برای یک همسر خوب باشد؛ همسری که مثل یک مسلمان واقعی رفتار کند. روابط جنسی چیزی نبود که او در ذهن داشته باشد.
من بعدها از طریق نرم افزارهای رمزگذاری با کرن تماس گرفتم؛ که او در نهایت پاسخ داد. کرن پس از دو روز ماندن در ترکیه، به خانهاش در آمریکا بازگشته بود. آخرین نکتهای که باعث شده بود از ازدواج با داعش منصرف شود، این بود که متوجه میشود دختری در وضعیتی مشابه خودش در اورفه، توسط نیروهای کرد پ.ک.ک ربوده و بعد دستگیر شده بود. پ.ک.ک در فهرست گروههای تروریستی ایالات متحده و اتحادیه اروپا است، اما در کانون جبهه نبرد علیه داعش قرار دارد.
کرن کم کم به این فکر میکرد که آیا ابو محمد واقعا همان کسی است که ادعا میکند. او میگوید «در صحبت با او متوجه شدم یک جای کار ایراد دارد». کرن بعدها متقاعد شده بود که ابو محمد در واقع از اعضای پ.ک.ک بود، نه داعش. کرن میگفت به لطف خدا بود که او هنوز زنده و آزاد است.
کرن به آمریکا بازگشته بود. او هیچ قانونی را زیر پا نگذاشته و دیگر چنین قصدی هم نداشت. پس از آن اعضایی از داعش به او پیشنهاد کردند کمکش کنند تا به سوریه برود، اما او به هیچ کس آنقدر اعتماد نداشت که چنین کند. کرن توصیه صریحی داشت: «برادران دروغ میگویند تا زن بگیرند.»
کرن هم مانند سه دختر مدرسهای از «بتنال گرین» از طبقه متوسط پایین بود، ولی از امکانات تحصیلات خوبی برخوردار بود. تقریبا تمام زنانی که با آنها برخورد داشتم، هیچ شباهتی به خودم در ۱۶ سالگی نداشتند. آنها مسلمانان محافظه کاری بودند که یا اخیرا تغییر دین داده بودند، یا مسلمان زادههایی بودند که مذهبشان برای آنها امری جدی بود. هر چند برداشت آنها از اسلام با برداشت من متفاوت بود، اما زنانی که با آنها صحبت کردم تحت تاثیر آرمان گرایی مذهبی بودند.
شمار اندکی از این زنان تمایل داشتند به طور جدی متون دینی و تفاسیر را مطالعه کنند. آنها از بی نظمی و ابهام تنفر داشتند و دکترین صریح ارائه شده توسط ایدئولوگهای جهادی، با حساسیتهای سیاسی آنها همخوانی داشت. مخالفت با غرب معیار سنجش آنها برای اصالت مذهبی بود.
مقاله مفصل نبیله جعفر انعکاس دهنده تعدادی از بیش از ۵۰۰ زن غربی است که برای پیوستن به داعش به سوریه رفتند؛ از جمله دختر ۱۶ ساله بریتانیایی-بنگلادشی با نام مستعار «ام عمر» که از مرز ترکیه میگذرد و به داعش میپیوندد. او مدتی بعد «بیوه شهید» میشود. «ام عمر» از اقدام خود پشیمان نیست و دیگران را به پیوستن به داعش تشویق میکند. او گاهی دلش برای مادرش تنگ میشود.
«ام عباس» نام مستعار دختر دیگری است. دختر ۲۰ ساله بریتانیایی پاکستانیتبار که ازدواج سختی در سوریه داشته است. «ام عباس» از زندگی تحت سلطه گروه «دولت اسلامی» با رضایت نسبی سخن میگوید.
«ام کلثوم» نام مستعار دختر لبیایی با تحصیلات در سطح راهنمایی است که بیشتر عمرش را در بریتانیا گذرانده است، اما اکنون در سوریه است. او معتقد است رسانههای غربی تصویر درستی از آنچه او «خلافت اسلامی» مینامد، منعکس نمیکنند. ام کلثوم دموکراسی را در تضاد مضاعف با خلافت اتوپیایی میداند. او به نقل از انور العولقی، مبلغ جهادی که چند سال پیش کشته شد، میگوید «قانون خداوند نباید به رای گذاشته شود.»
«ام رییسه» نام مستعار دختر ۲۵ ساله استرالیایی است که در خانوادهای کاتولیک بزرگ شده، اما به اسلام گرویده است. او زندگی در استرالیا را رها نکرده و ترجیح داده در فضای مجازی برای داعش تبلیغ کند. او میگوید زندگی برای آنهایی که دین شان را تغییر میدهند، بسیار دشوارتر از آنهایی است که مسلمان زاده هستند.
تمام این دختران به دنبال مدینه فاضلهای در پی رفتن به سوریه بودهاند. زندگی زنانی که به سوریه رفتند عمدتا در خانه و در نقش همسر و مادر خلاصه میشود.
کرن در آخرین تماسهایی که با نویسنده مقاله داشته است، این احتمال را رد نکرد که روزی تصمیم بگیرد کشورش را ترک کند و به داعش بپیوندد.
دکتر کترین براون از دانشگاه کینگر زنانی که به داعش می پیوندند را با افرادی مقایسه میکند که در دهه پنجاه و شصت میلادی به اتحاد جماهیر شوروی پیوستند؛ آنهایی که نمیخواستند بجنگند، اما تمایل داشتند شهروندان جدید شوروی باشند.
0 thoughts on “زندگی مخفی عروسهای داعش”