به نظرم میرسد که اسلام (و هر دینی) ذات ندارد بلکه ذوات دارد، یعنی ذاتهایی متضاد در دین (و به ویژه اسلام) نهفته است. یعنی از «ذواتگرایی» به جای «ذاتگرایی» باید سخن گفت. ذات هم اینجا واژهی عجیبی نیست که بلافاصله گفته شود سخن از ذات نباید گفت. ذات در اینجا به معنای استعداد گریزناپذیر در یک پدیده است و ذواتگرایی یعنی در دین استعدادهای متضادی نهفته است که گریزی از آنها نیست و این در خود دین نهفته است و فقط به تفسیر دین برنمیگردد (گرچه تفسیر هم دخیل است). استعارهی بذر شاید اینجا کارگشا باشد. در بذر، از یک سو استعداد شکوفا شدن نهفته است و از سوی دیگر استعداد پوسیده شدن. هر دو استعداد هم در خود بذر نهفته است، زیرا مثلا در سنگ چنین استعدادی نیست از این رو بر خلاف بذر، سنگ درخت نمیشود و پوسیده هم نمیشود زیرا هیچ کدام از این دو استعداد در ذات سنگ نهفته نیست اما استعداد دیگری مثل خرد شدن در سنگ نهفته است. بله محیط هم مؤثر است اما صرفا در این حد مؤثر است که کمک کند به اینکه کدام استعداد نهفته در بذر بروز پیدا کند و کدام یک بروز پیدا نکند. آب سالم و کافی، خاک حاصلخیز، جای مناسب و نور کافی اگر باشد، بذر درخت میشود اما اگر برخی یا همهی این شرایط نباشد بذر پوسیده میشود. شکوفایی و پوسیدگی، هر دو ذاتهای مختلف و متضاد خود بذر است اما محیط است که این استعدادها را شکوفا یا ناشکوفا میکند. دین هم از این جهت مثل بذر است و تفسیرهای متفاوت از دین، حکم محیط پرورش بذر را دارد. تفسیرهای مداراجو مثل آب و خاک و نور مناسب است که موجب میشود بذر دین شکوفا شود و استعداد پوسیدگی آن از بین برود و استعداد درخت شدنِ آن بالفعل شود. تفسیرهای خشونتگرا و حذفاندیش هم مثل فقدان نور و خاک مناسب و نبود آب سالم است که موجب میشود استعداد پوسیدگی ِ دین بالفعل شود و استعداد درخت شدن بذر دین از بین برود. اخیرا هیأتی از بوداییهای میانمار دارند تلاش میکنند فضا علیه اقلیت مسلمان در این کشور را -که در چند سال اخیر خیلی هم کشته شدهاند- تنگتر کنند. رییس این جماعت بودایی بنیادگرا با افتخار گفته بود من بن لادن بوداییها هستم. حالا آیا میتوان گفت خشونت بودایی هیچ ربطی به بودیسم ندارد؟ نه. آیا میشود گفت بودیسم عین خشونت است؟ باز هم نه. آیا میتوان گفت همهی ادیان استعداد خشونت دارند؟ بله. از این مهمتر: آیا میتوان گفت همهی ادیان از جهت استعداد خشونت با هم مساویاند؟ جواب منفی است. بر اساس این تحلیل، داعش همانقدر بخشی از اسلام است که تصوف مداراجو، و داعش همان قدر عین اسلام نیست که تصوف مداراجو.
پسنوشت:
این واقعیت فرضی که خوانش و برداشت خشونت آمیز از دین، خوانش و برداشت اشتباهی است، به هیچ عنوان موجب نمیشود که آن خوانش هیچ ربطی به ذات دین نداشته باشد، زیرا حتی اگر بتوان نشان داد که برداشت خشونتآمیز از دین (هر دینی) اشتباه است، آنگاه باز هم یک نکتهی مهم باقی میماند، و آن اینکه: آن دین استعداد خوانش خشونتآمیز را داشته است، در غیر این صورت خوانش خشونتآمیز از آن صورت نمیگرفت. این استعداد، دیگر چیزی نیست که صرفا به برداشت خشونت آمیز از دین برگردد، بلکه این به ذات (استعداد) آن دین هم بازمیگردد.
0 thoughts on “ذات دین یا ذوات دین؟”